کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    وز آنجا سوی اطفالم گذر کن

    عزیزانرا ز حال من خبرکن

    محمد را بپرس از من فراوان

    حسن را هم ببر در گیر چون جان

    بگو با هر دو نور دیده من

    که هستند از عزیزی روح در تن

    که روزی بی شما سالیست ما را

    چو خال دلبران حالیست ما را

    دگر خورد و بزرگی را که بینی

    که باشد نسبت ایشانرا به بینی

    یکایک را بصد اشفاق و صد ناز

    ببر در گیر تنگ و نیک بنواز

    پس آنگه جمله را بنشان و برگوی

    ز بهر خاطرم ای باد خوشبوی

    که در غربت مرا تا چند مانید

    بهمت با خراسانم رسانید

    خدایا جمله را در عصمت خود

    نگهدار از بلای مردم بد

    ز هجرت هفتصد بود و چل و یک

    که اندر روزگار نیک اندک

    من این نامه رسانیدم به آخر

    بتوفیق خدای فرد قادر

    بدینسان کار نامه کس نگفتست

    در این بحر چون من کس نسفتست

    بگفتم تا ازین پس روزگاری

    ز من ماند بدوران یادگاری

    گمان دارم که هرک این نامه خواند

    نفس را بر دعای خیر راند

    من ار باقی نباشم سهل باشد

    بماند آنک چون من اهل باشد

    در ایندم کین دعا ابن یمین گفت

    بصدق آمین ز پی روح الامین گفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha