کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ساقیا، بادهٔ صبوح بده

    عاشقان را غذای روح بده

    بادهٔ عشق ده به ما مستان

    می بده «مای» ما ز ما بستان

    در دلم نه حلاوت مستی

    تا شود نیستی من هستی

    زان صراحی، که جام رضوان است

    باده‌ای ده، که جرعه‌اش جان است

    ای که بر یاد لعل دلجویت

    باده ناخورده، مستم از بویت

    نفسی بازپرس مستان را

    راحتی بخش می‌پرستان را

    سوختم، سوختم، در آتش شوق

    بیخودم کن دمی به بادهٔ ذوق

    عجب آید مرا ز باده‌پرست

    بادهٔ عشاق ناچشیده و مست

    در بیابان، به فصل تابستان

    چون ببارد به تشنه ای باران

    گرچه یک لحظه زآن بیاساید

    هم به آب اشتیاقش افزاید

    می بیفزا ، چو شوقم افزودی

    روی پنهان مکن ، چو بنمودی

    باز مخمور عشق را می ده

    چون مدامم دهی، پیاپی ده

    تا دگربار مستی آغازم

    وین غزل را انیس خود سازم:

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha