کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    درپن خلوتسرای عاری از عیب

    دل است آیینه دار شاهد غیب

    کند حل، هر چه پیشت مشکل است آن

    ز جام جم چه می پرسی؟ دل است آن

    فروغ دل، چو گردد پرتو افکن

    چراغ روز گردد شمع ایمن

    یکی از محرمان کعبه دل

    جرس جنبان این فیروزه محمل

    به کلک فکر، کشاف حقایق

    رصد بند سطرلاب دقایق

    دلش آیینه دار حسن معنی

    ضمیرش طور انوار تجلی

    سعادت خانه زاد دودمانش

    رخ دولت به خاک آستانش

    گل خوش بوی باغ آشنایی

    ازو گلبو، دماغ آشنایی

    نواسنج گلستان محبّت

    چو بلبل مست دستان محبت

    به جان آگه، به تن فرخنده تخمیر

    چو بخت خود جوان، چون عقل خود، پیر

    ز هر وصفی که گویم، نام او به

    چراغ دیده ی ادراک واله

    حکایت کرد آن سنجیده گفتار

    که درگنجینه بودش درج اسرار

    ز جام عشق بودم مست و مدهوش

    که مژگان گشت با خواب آشنا، دوش

    چنین دیدم که زیبا منزلی بود

    درآن خلوت ز خاصان محفلی بود

    همه صاحب دلان، روشن خیالان

    مصفّا خاطران، طوطی مقالان

    یکی زان زمره ی شیرین تکلّم

    چو بلبل زد بر آهنگ ترنّم

    ز گوهر داشت در درج دهن، گنج

    در این بحر از سخن شد داستان سنج

    چو درّی چند، کرد آویزهٔ گوش

    به او گفتم که ای میخانهٔ هوش

    دل آشفتی به یک پیمانه از من

    خرد را ساختی بیگانه از من

    نوای کیست این ابیات دلکش

    که چون نی، زد به هر بند من آتش؟

    کدامین بلبل رنگین ترانه است

    که دستان سنج این شیرین فسانه ست؟

    به پاسخ زد به گوشم آن گهرسنج

    که ای گنجینه ات را از گهر گنج

    نوای کلک جان بخش حزین است

    که گنج معنیش در آستین است

    دوات از ناف آهوی ختن کرد

    چو تحریر از چمن وز انجمن کرد

    به فیضی، زنده شد دل زبن سروشم

    که صبح آمد به استقبال هوشم

    صباحی چون جبین حور، بیضا

    دمش افسرده جانان را مسیحا

    گریبان چاک، یوسف در هوایش

    نسیم مصر مشتاق لقایش

    به کنج بی کسی بودم غزل خوان

    چو بلبل، آشیان را برگ و سامان

    گهی بلبل صفت در خوش سروشی

    گهی چون غنچه لبریز خموشی

    که ناگه از در آن یار دل افروز

    درآمد با رخی چون صبح نوروز

    چو غنچه، لب ز شکّر خنده رنگین

    به گوشم زد سروش خواب دوشین

    رگ اندیشه دیدم، زخمه مایل

    نهادم در میان، این راز با دل

    اشارت شد لب رنگین سخن را

    که آراید چمن را و انجمن را

    محبّت بر رگ جان می زند نیش

    نوایی می سرایم با دل خویش

    بیا ساقی هوای برشکال است

    سبوی غنچه لبریز زلال است

    رخ زیبا چوگل بی پرده بنمای

    گره از ابروان، مستانه بگشای

    خمارم بشکن از جام صبوحی

    مگر پیش آید از مستی فتوحی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha