کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گفت لقمان سرخسی کای اله

    پیرم و سرگشته و گم کرده راه

    بنده‌ای کو پیر شد شادش کنند

    پس خطش بدهند و آزادش کنند

    من کنون در بندگیت ای پادشاه

    همچو برفی کرده‌ام موی سیاه

    بندهٔ بس غم کشم، شادیم بخش

    پیرگشتم ، خط آزادیم بخش

    هاتفی گفت ای حرم را خاص خاص

    هر که او از بندگی خواهد خلاص

    محو گردد عقل و تکلیفش به هم

    ترک گیر این هر دو و درنه قدم

    گفت الاهی پس ترا خواهم مدام

    عقل و تکلیفم نباید والسلام

    پس ز تکلیف وز عقل آمد برون

    پای کوبان دست می‌زد در جنون

    گفت اکنون من ندانم کیستم

    بنده باری نیستم، پس چیستم

    بندگی شد محو، آزادی نماند

    ذره‌ای در دل غم و شادی نماند

    بی‌صفت گشتم، نگشتم بی‌صفت

    عارقم اما ندارم معرفت

    من ندانم تو منی یا من توی

    محو گشتم در تو و گم شد دوی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha