کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بط به صد پاکی برون آمد ز آب

    در میان جمع با خیرالثیاب

    گفت در هر دو جهان ندهد خبر

    کس ز من یک پاک‌روتر پاک‌تر

    کرده‌ام هر لحظه غسلی بر صواب

    پس سجاده باز افکنده بر آب

    همچو من بر آب چون استد یکی

    نیست باقی در کراماتم شکی

    زاهد مرغان منم با رای پاک

    دایمم هم جامه و هم جای پاک

    من نیابم در جهان بی‌آب سود

    زانک زاد و بود من در آن بود

    گرچ در دل عالمی غم داشتم

    شستم از دل کاب همدم داشتم

    آب در جوی منست اینجا مدام

    من به خشکی چون توانم یافت کام

    چون مرا با آب افتادست کار

    از میان آب چون گیرم کنار

    زنده از آب است دایم هرچ هست

    این چنین از آب نتوان شست دست

    من ره وادی کجا دانم برید

    زانک با سیمرغ نتوانم پرید

    آنک باشد قلهٔ آبش تمام

    کی تواند یافت از سیمرغ کام

    هدهدش گفت ای به آبی خوش شده

    گرد جانت آب چون آتش شده

    در میان آب خوش خوابت ببرد

    قطرهٔ آب آمد و آبت ببرد

    آب هست از بهر هر ناشسته روی

    گر تو بس ناشسته رویی آب جوی

    چند باشد همچو آب روشنت

    روی هر ناشسته رویی دیدنت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha