کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شبی در خواب دید آن مردِ مشتاق

    که بس گریانستی بوبکر ورّاق

    بدو گفتا که ای مرد خدائی

    بدین زاری چنین گریان چرائی

    چنین گفت او که چون گریان نباشم

    ز پای افتاده سر گردان نباشم؟

    که امروزی درین جائی نشستم

    درین یکپاره گورستان که هستم

    زده مُرده که آوردند امروز

    یکی ایمان نبرد این بس بوَد سوز

    کسی را دین بوَد هفتاد ساله

    بکفرش چون توان دیدن حواله؟

    کنون هم گریه و هم سوزم اینست

    چه گویم، نقدِ امروزم هم اینست

    عزیزا کار مشکل می‌نماید

    ولیکن خلق غافل می‌نماید

    ز خوف عاقبت هر کو خبر یافت

    بنَو هر لحظه اندوهی دگر یافت

    ز خوف ره میان کفر و ایمان

    نه کافر خواند خود را نه مسلمان

    میان کفر و دین بنشست ناکام

    که تا آن آب چون آید سر انجام

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha