کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    براه بادیه گفت آن یگانه

    دو جوی آب سیه دیدم روانه

    شدم بر پی روان تا آن چه آبست

    که چندینیش در رفتن شتابست

    بآخر چون بر سنگی رسیدم

    بخاک ابلیس را افتاده دیدم

    دو چشمش چون دو ابر خون فشان بود

    زهر چشمیش جوئی خون روان بود

    چو باران می‌گریست و زار می‌گفت

    پیاپی این سخن همواره می‌گفت

    که این قصّه نه زان روی چو ماهست

    ولی رنگ گلیم من سیاهست

    نمی‌خواهند طاعت کردن من

    نهند آنگه گنه بر گردن من

    چنین کاری کرا افتاد هرگز

    ندارد مثل این کس یاد هرگز

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha