به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
کجا تاختی خسرو خاروان
عنان بر زمستان گه آسمان
شدی شاخ از باد لرزان چو بید
سر سبز کهسار گشتی سپید
چو برخاستی باد بهمن ز جای
فرو مردی آتش به دست و به پای
شدی آب در قاقم از باد خشک
به سنجاب گشتی نهان بید مشک
سپیدی گرفتی همه کوه و راغ
سیاهی ندیدی کسی جز کلاغ
به برف ار فرو رفتی آن روز خور
کجا بر توانستی آمد دگر
چو درای سیماب بودی زمین
سر از برف بر ابر سودی زمین
ستاده درختان گل ناامید
برهنه تن از باد لرزان چو بید
بر ایشان بسی نوحه کردی سحاب
به زاری بباریدی از دیده آب
شده سرو را خشک و افسرده دست
چنار است در آستین برده دست
هوا شیر را پوستین میدرید
سیه گوش را گوشها میبرید
کجا مرد را باد دیدی به کوی
به جستی و بینی ببردی ز روی
به ناوک هوا موی را میشکافت
سنان میزد و روی را میشکافت
هر آنکس که دردی در آتش نبود
دمی خوش نمیآمدش همچو عود
ملک منقل زر برافروختی
همه عود و عنبر بر آن سوختی
ز گلنار منقل چو بستان شدی
به بستان بسی مرغ بریان شدی
روان گشته در بزم جام شراب
چو گردنده گرد فلک آفتاب
بلورین قدح بود مرجان نما
چنان کاتشی سرکشد در هوا
سر هر دو از عشق و می گرم بود
نمیداشت دی را دم سرد سود
به می مجلس عیش خوش داشتند
دم سرد دی باد پنداشتند
کسی را که در ماه دی آتشی
ز می نیست، یا از رخ مهوشی،
حقیقت بدانش که افسردهای است
چه افسرده؟ یکبارگی مردهای است
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.