کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گفت چون تابوت موسی بر شتاب

    دید فرعونش که میآورد آب

    چارصد زیبا کنیزک همچو ماه

    ایستاده بود پیش او براه

    گفت با آن دلبران دلنواز

    هرکه آن تابوتم آرد پیش باز

    من ز ملک خویش آزادش کنم

    بی غمش گردانم و شادش کنم

    چارصد دلبر بیک ره تاختند

    خویش را در پیش آب انداختند

    گرچه رفتند آن همه یک دلنواز

    شد بسبقت پیش آن تابوت باز

    برگرفت از آب و در پیشش نهاد

    پیش فرعون جفا کیشش نهاد

    لاجرم فرعون عزم داد کرد

    چارصد مه روی را آزد کرد

    سائلی گفتا که ای عهدت درست

    گفته بودی هرکه تابوت از نخست

    پیشم آرد باز دلشادش کنم

    خلعتش در پوشم آزادش کنم

    کارچون زان یک کنیزک گشت راست

    چارصد را دادن آزادی چراست

    گفت اگرچه جمله درنایافتند

    نه ببوی یافتن بشتافتند

    جمله را چون بود امید یافتن

    بر همه باید چو شمعی تافتن

    گر یکی زان جمله ماندی ناامید

    شب شدی بر چشم او روز سپید

    لاجرم گردن گشادم جمله را

    خط آزادی بدادم جمله را

    آن لعین گر رحمتی در سینه داشت

    زان چه مقصودش چو حق را کینه داشت

    خلق عالم آشکارا و نهان

    جمله خواهانند حق رادر جهان

    جمله او را خواستند او مینخواست

    تا نخواهد او نیاید کار راست

    بادلی پر مهر فرعون لعین

    خواست از جان قرب رب العالمین

    لیک چون حق مینخواست او را چه سود

    کانچه بودش آرزو او را نبود

    کار از پیشان اگر بگشایدت

    هر دمی صد گونه در بگشایدت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha