کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آن یکی دیوانه را از اهل راز

    گشت وقت نزع جان کندن دراز

    از سر بی قوتی و اضطرار

    همچو ابری خون فشان بگریست زار

    گفت چون جان ای خدا آوردهٔ

    چون همی بردی چرا آوردهٔ

    گر نبودی جان من بر سودمی

    زین همه جان کندن ایمن بودمی

    نه مرا از زیستن مردن بدی

    نه ترا آوردن و بردن بدی

    کاشکی رنج شد آمد نیستی

    گر شد آمد نیستی بد نیستی

    چون ترا مرگست و آتش پیش در

    ظلم تا چندی کنی زین بیشتر

    مرگ گوئی نیست جانت را تمام

    کاتشیش از ظلم در باید مدام

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha