تا خدا تَرکِ خدایی گوید
وز خدایش جدایی جوید
ول کند کرسی و عرش و همه را
کم کند از دو جهان همهمه را
خشگ گردد به رگ هستی خون
لغو گردد عمل کن فیکُون
راه یابد به فلک غمازی
انجمن سازی و پارتی بازی
انگلیسان به فلک رخنه کنند
نقشهای طرح در آن صحنه کنند
حرف نفتی به میان اندازند
در فلک مجلس شورا سازند
حزبی و لیدری و انجمنی
جعل قانونی و درد وطنی
اکثریت کند آماده سفی
با اقلیت یا بی طرفی
من که آخر چشم آسیب ممات
از چه بایست کشم رنج حیات