شاهنشهی که بحر سخا راست گوهرا
مهر افسری که عرش خدا راست زیورا
حق را ولی و دخت نبی راست همسرا
بعد از نبی به خلق اوست رهبرا
*****
زیرا که اوست لایق محراب و منبرا
*****
بالانشین بارگه کبریا علی ست
مقصد ز آفرینش ارض و سما علی ست
دریای علم و معدن جود و سخا علی ست
مولای اتقیا و شه اولیا علی ست
*****
صهر نبی و دختر او راست شوهرا
*****
آن سروری که صهر نبی مکرم است
هم جانشین او و هم او را پسر عم است
فرزند آدم است ولی به ز آدم است
این نکته بر تمامی عالم مسلم است
*****
کز بوالبشر به رتبه و جاه برترا
*****
در روز رزم گر بنشیند به پشت زین
از هیبتش به هم شکند پشت مشرکین
رنگین کند زخون یلان دامن زمین
دست یداللهش چو درآید ز آستین
*****
بر خرمن عدو، زند از قهر آذرا
*****
گر روز رزم برکشد از قهر، ذوالفقار
با ذوالفقار راکب و مرکب کند چهار
دامان دشت را کند از خون چو لاله زار
از صد هزار خصم نترسد به کارزار
*****
برهم زند سپاه مخالف سراسرا
*****
با خصم اگر شود گه پیکار، روبرو
خصمش ره فرار نیابد ز چارسو
تیغش ز قهر، خون خورد از پیکر عدو
سازد روان، ز خون دلیران، به دشت، جو
*****
رمحش به جان خصم کند کار نشترا
*****
در کوه و دشت شیر گریزد ز هیبتش
لرزد به خود نهنگ به دریا ز سطوتش
گردکشان فرار کنند از صلابتش
آید ز آستی چو برون دست قدرتش
*****
آرد برون دمار، ز جان غضنفرا
*****
گر چرخ سر به پیچد از حکم آن جناب
از کهمشان به گردن وی افکند طناب
گاه سواریش ز سر شوق، با شتاب
روح الامین ز سمت یمین، گیردش رکاب
*****
بر پشت زین برآید چون مهر خاورا
*****
گاه نبرد چون بنشیند به پشت رخش
رخشش ز سم کند سر و مغز هژبر پخش
تیغش تن هژبر دلان را کند دو بخش
بر پشت تیغ او ید قدرت نموده نقش
*****
کاین تیغ نیست در خور کس غیر حیدرا
*****
بربست در گرفتن خیبر، کمر چو تنگ
از ترس، چهر خیبریان گشت زرد زنگ
یازید دست بر در آن قلعه بی درنگ
در را ز جای کند چو بود او امیر جنگ
*****
از دل کشید نعرهٔ الله اکبرا
*****
غیر از علی کسی به پیمبر حبیب نیست
بی او دمی رسول خدا را شکیب نیست
خیبر گرفتنش به جوانی عجیب نیست
در کندش ز قلعهٔ خیبر غریب نیست
*****
در کودکی دریده به گهواره اژدرا
*****
شاها! تویی که اهل ولایند چاکرت
سایند سروران جهان، جبهه بر درت
گردن کشان، ملازم سلمان و بوذرت
«ترکی» بود یکی ز غلامان قنبرت
*****
او را شفیع باش تو در روز محشرا
*****
ای سروری که بر همه عالم سرآمدی
داماد و ابن عم و وصی محمدی
بی شبه جانشین بلافصل احمدی
زوج بتولی و در دریای سرمدی
*****
غیر از تو کیست همسر زهرای اطهرا؟
*****
هم شیر کردگاری و، هم میر مؤمنان
هم سایهٔ الهی و، هم آفتاب جان
درگاه توست ملجاء خلق جهانیان
خوشتر ز جنت است تو را خاک آستان
*****
جبریل آستان تو روبدز شهپرا
*****
دست من است و دامنت ای شیر کردگار!
مولا! مرا یکی ز غلامان خود شمار
تا در جهان کنم به غلامی ات افتخار
این آرزوی من است که در حال احتضار
*****
چشمم شود ز نور جهان منورا
*****
شاها! اگر چه شیوهٔ من شاعری نبود
اشعار خلق در نظرم سحر می نمود
حب تو عقده های دلم را ز هم گشود
منظور من ز شعر چو مداحی تو بود
*****
از همت ولای تو کشتم سخنورا
*****
جایی که کردگار بگوید تو را ثنا
من کیتم که مدح و ثنایت کنم ادا
مهر و محبت تو به قلبم گرفته جا
در دوستی تو بود اشعار من گوا
*****
شعرم قبول کن توبه حق پیمبرا
*****
این دل نشین قصیده که شعرش مخمس است
درویشی و به کسوت شاهی ملبس است
از یمن نام توست که مطبوع هر کس است
یک بیتش ار قبول تو افتد مرا بس است
*****
فردا سپید روی درآیم به محشرا
*****
ای شیر کردگار، تو با این همه جلال
در کربلا نبودی در عرصهٔ قتال
روز دهم ز ماه محرم پس از زوال
شد جسم نازنین حسین تو پایمال
*****
عریان تنش فتاد در آن دشت، بی سرا
*****
سوزد دلم به حال حسینت که شد شهید
قاتل به کام تشنه سرش را ز تن برید
سر از تنش برید و، تنش را به خون کشید
جسمش بسان طایر بسمل به خون طپید
*****
شد پاره پاره از دم شمشیر و خنجرا
*****
شاهی که بود دامن صدیقه بسترش
می زد مدام شانه به موی چو عنبرش
صد بار گفت لحمک لحمی پیمبرش
و اینک به خاک بین تن صد چاک و بی سرش
*****
خاکش چگونه تنگ گرفته است در برا
*****
اصحاب و اقربا و جوانانش از جفا
پرپر شدند همچو گل، از تیغ اشقیا
کردند در رکاب شه عشق، جان فدا
یک تن بجا نماند از آن قوم باوفا
*****
از اکبرش شهید شدی تا به اصغرا
*****
از پا فتاد قامت چون سرو اکبرش
آغشته شد به خون رخ و زلف معنبرش
از بس زدند نیزه و خنجر به پیکرش
خاکم به سر، کفن چو زره گشت در برش
*****
شد پاره پاره آن بدن ناز پرورا
*****
تاراج شد اساس شهنشاهی اش تمام
رفتند دل شکسته عیالش به سوی شام
در راه شام دختر زارش سکینه نام
از فرقت برادر و عم و پدر مدام
*****
می ریخت اشک از مژه بر رخ چو گوهرا
*****
خاموش «ترکیا» که از این نظم سوزناک
ترسم ز گریه فاطمه خود را کند هلاک
ختم رسل ز سینه کشد آه دردناک
حیدر کند ز غصه گریبان صبر چاک
*****
یکباره سرنگون شود این چرخ اخضرا
*****
خاموش «ترکیا» که از این نظم غم فزا
اجزای آسمان شود از یک دگر جدا
هنگامهٔ قیامت کبری شود بپا
افتد خروش و ولوله در عرش کبریا
*****
کروبیان ز غصه بمیرند یکسرا
*****
خاموش «ترکیا» که از این نظم گریه خیز
اهل عزا شدند به سر، جمله خاک بیز
جن و بشر شدند ز مژگان، سرشک ریز
شد در جهان ز گریه بپا شور رستخیز
*****
از آب دیده خاک زمین شد مخمرا