دل به دل راه دارد از چه سبب
با تو دارد فزون وفا دل من
تا به پای تو شد فدا دل من
به نواهای زیر وبم شب و روز
ذکرش این است برملا دل من
*****
نیست غیر از علی کسی درکار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
غافل است از دلم مگر دل تو
یا ز سنگ است سخت تر دل تو
شده مسکین و در به در دل من
تا مرا خواست در به در دل تو
ای ز دست توگشته خون دل من
پس چرا گشته خون جگر دل من
که بگوید بهر سحر دل تو
*****
نیست غیر از علی کسی درکار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
شد دلم خون از آن لب میگون
چون کند چشمم ار نبارد خون
عاجز است از علاجش افلاطون
غمش از دل برون نخواهد رفت
که مرا صبر کم غم است فزون
به خداوند خالق بیچون
*****
نیست غیر از علی کسی درکار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
منه از غم به دوش من سربار
از من احوال دل چه می پرسی
بس که غفلت نموده ای از من
گفتی آیم شبی تو رادر خواب
من که شب تا به صبح بیدارم
گوش ای دل بده به گفتارم
*****
نیست غیر از علی کسی درکار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
همه والشمس وصف روی علی است
همه واللیل شرح موی علی است
زآن بهشتی که وصف می گویند
گر بجوئی سراغ کوی علی است
فرودین مه که می شود همه سال
خون که در نافه مشک می گردد
آن هم ازالتفات بوی علی است
کشت من سبز ز آب جوی علی است
گوئی آنهم به جستجوی علی است
هر که را در دل آرزوئی هست
در دل من هم آرزوی علی است
هر که را روی دل به سوی علی است
بی شک از فضل و آبروی علی است
*****
نیست غیر از علی کسی درکار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
ای چه اسرار را که در عالم
دیدم از عین ولام ویای علی
هر که جا کرده در لوای علی
هر چه موجود شد در این عالم
همه باشد به حکم و رای علی
آسمان گشته خم از آن که زند
نیست کس درجهان سوای علی
*****
نیست غیر از علی کسی در کار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
نه خزان کرده رو به بستانت
دل پریشان شده است از عشقت
اف بر آن کس که کرده انکارت
هر چه در دهر نقش هستی بست
غم مدار ار زنندبر دارت
*****
نیست غیر از علی کسی درکار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
یا علی ای فدای تو دل وجان
ای به قربان تو هم این وهم آن
ای به کار تو عاقلان حیران
هر که مهر تو دارد اندر دل
که به ساحل رسید از طوفان
*****
نیست غیر از علی کسی درکار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
بکن ای دوست هر چه میخواهی
به خدا آنچه میکنی تو به دل
تا که خود را ز خود بری نکند
که به وصفت سخنوری نکند
*****
نیست غیر از علی کسی در کار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
ای دل از چیست زار ونالانی
از چه چون چشم دلبران بیمار
از غم کیست کاین چنین شب ور وز
چه خطا از تو سرزده است مگر
گر چه دانم تو راست نامه سیاه
شاد بنشین مگر نمی دانی
*****
نیست غیر از علی کسی درکار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
دل من ز آن چنین پریشان گشت
تا به پای تو سر نهد به زمین
در دلم درد وغم چوافزون بود
جز علی کیست اندر این عالم
که به درگاه قدس محرم شد
*****
نیست غیر از علی کسی در کار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
شد دلم ز آرزوی روی تو خون
کن به من هم ز روی لطف نگاه
در امان است ز آفت دو جهان
هر که آرد به درگه تو پناه
دگر او را چه غم بود زگناه
رو به هر سو رود به چاه افتد
آنکه را نیست سوی کوی تو راه
کیست کز او دل اوفتد به رفاه
به حق لا اله الا الله
*****
نیست غیر از علی کسی درکار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
بود بلبل به غنچه چه چه زن
سرو بر پا ستاده بر لب جوی
بودگویا به صد زبان سوسن
*****
نیست غیر از علی کسی درکار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
گفتم از بت چه مطلب است تو را
گفت ما راگمان که همچون تو
که چو بر پا کنندفردائی
*****
نیست غیر از علی کسی درکار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
هر چه عالم که خلق کرده خدا
هر چه موجود شد در این عالم
زاین وآن تا به چند جویائی
*****
نیست غیر از علی کسی درکار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
دوش دیدم به خواب شیطان را
چاره ای کن بهکار خود که خدا
ز آن زدم صدمه پیر کنعان را
برم و برده ام همی شب وروز
زآنکه دارم خبر که یزدان را
*****
نیست غیر از علی کسی درکار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
من اگر مست و باده خوار شدم
دارم از عشق پنج نقطه به بر
تاکه آگه ز سر کار شدم
*****
نیست غیر از علی کسی در کار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
به جز این قصه است وافسانه
*****
نیست غیر از علی کسی درکار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
بلبلی گفت با گل از غم ودرد
راحت از رنج وگرم را از سرد
بسته است این چنین به باغ آئین
شسته است از رخ ریاحین گرد
گویم این راز را به تو گر چه
فاش اسرار را نباید کرد
*****
نیست غیر از علی کسی درکار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
نیست گیتی چرا به یک منوال
گه بهار است وگه خزان از چه
گاه روز است وگاه شب درسال
آفتاب از چه گه رودبه کسوف
می شود بدر گاهی از چه هلال
زهره می اوفتد گهی به وبال
عاشقان را که کرده واله زعشق
دلبران را که داده حسن وجمال
که دراین راه عقل شد پامال
شعری ازگفته بلند اقبال
*****
نیست غیر از علی کسی در کار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
ای به قد تیر و چون کمان ابرو
نه چه گفتم که گشته ای بر زو
جلوه گر گر چه هستی از هر سو
تا چو سروی نشینیم به کنار
نه چو زلف تو دیده ام رهزن
عشق گفتا مگر ندانی تو
*****
نیست غیر از علی کسی درکار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
اسم اعظم در او پدیدار است
سر بود جای عشق اگرت به سرت
دست از بهر این بود که کنی
دستگیری به هر که بیمار است
ناخن از بهر این بود که کشی
کینه در سینه رنج وآزار است
جا دهی هر چه رمز واسرار است
پی فرمان آن که درکار است
*****
نیست غیر از علی کسی درکار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
کور و روشن شد از چه رو یعقوب
که شهان را به حکمرانی ملک
سرخ گل را که بر دمد از خار
که دهد راه مهر را به قلوب
که چنین کرده نار را محرور
که چنین ناز داده بر مطلوب
که چنین کرده عشق را ممتاز
گفت بشنو که تا بدانی خوب
*****
نیست غیر ازعلی کسی در کار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
به امید تو هر که تخمی کشت
دگر او را چه خواهشی به بهشت
به یقین آنکه با تو خصمی کرد
هر که را با تو دوستی نبود
هر که دور ازبر تو شد عالم
مدح گوی توهر که چون من شد
گر کسی ده زبان چو سوسن شد
*****
نیست غیر از علی کسی در کار
لیس فی الدار غیره دیار
*****
همه بودم به خویشتن به خطاب
مانده مأیوس از خود از هر باب
گشته مهجور وناتوان ز ثواب
عمر را چون به رفتن است شتاب
مگر آگه نیی که روز حساب
*****
نیست غیر از علی کسی درکار
لیس فی الدا غیره دیار
*****
چشمم از بس که خون فشان گردید
لاله زاری شده است دامن من
چه غم ار تیر بارد از افلاک
می ندانم که شکوه باکه کنم
گر بود خانه تنگ وتار ای یار
زاهدان گر شوند دشمن من
*****
نیست غیر از علی کسی درکار
لیس فی الدار غیره دیار