چون معلوم شد که قیاس بیماری و صحت نفس به مرض و سلامتی بدن، محض جهل و خطاست، پس عجب از طایفه ای که شب و روز اوقات خود را صرف محافظت صحت بدن فانی می کنند، و صبح و شام در دفع امراض جسمانیه سعی تام به عمل می آورند، و قول طبیب فاسقی، بلکه کافری را گردن اطاعت نهاده و به شرب دواهای ناگوار، و ارتکاب اعمال ناهنجار قیام می نمایند، و سر از فرمان طبیب الهی در تحصیل حصول ملکات نفسانیه به تکرار اعمال سعادت دائمیه و حیات ابدیه می پیچند، و معالجه نفس را اندک و سهل می شمارند.
ترا یزدان همیگوید، که در دنیا مخور باده
ترا ترسا همیگوید، که در صفرا مخور حلوا
ز بهر دین نه بگذاری، حرام از گفتن یزدان
ز بهر تن تو بگذاری، حلال از گفته ترسا
و چون پرده غفلت برداشته شود، و بیماری نفس خود را معاینه ببیند، و دسترس به دوائی نداشته باشد فریاد «یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب الله» از نهاد ایشان برآید.