کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای دل چو تو حالی صفت خویش ندانی
    بیهوده سخن از صفت غیر چه رانی
    با آنکه تو غایب نشوی یک نفس از خویش
    خود را نشناسی‌ که چنین یا که چنانی
    تا چند سرایی‌ که چنینست و چنانست
    آن را که به جز نام دگر هیچ ندانی
    این‌ گرد که بر دامنت از عجب نشسته
    آید عجبم ‌کز چه ز دامن نفشانی
    آن را که به تقلید کسان زشت شماری
    گر مصحف آرد ز خداوند نخوانی
    چو‌ن‌ خود همه‌ عیبی چه‌ کنی عیب‌ کسان فاش
    بر غیر چه خندی چو تو خود بدتر از آنی
    بر عیب تو چون پرده بپوشید خداوند
    ظ‌لمست اگر پردهٔ مردم بدرانی
    شد قافلهٔ عمر تو وامانده ز دنبال
    بشتاب مگر لاشه به منزل برسانی
    چون همسفرانت همه از خویش گذشتند
    انصاف نباشد که تو در خویش بمانی
    جان تو سبک جانب لاهوت سفر کرد
    تو مانده به صحرای طبیعت ز گرانی
    خوش باش به نیک و بد ایام‌ که ما را
    نادیده خبر نیست ز اسرار نهانی
    بگشا نظر عقل و ببین صورت مقصود
    زیراکه‌گنجد به عیان راز عیانی
    پرهیز مکن از لقب زشت ‌که موسی
    قدرش نشود کاسته از وصف شبانی
    ای نفس به پیری نبری را غم یار
    کان بار توان برد به نیروی جوانی
    قاآنی اگر مرد رهی بار بیفکن
    تا از دو جهان توسن همت بجهانی
    در ماتم شاه شهدا اشک بیفشان
    زان آب مگر آتش دوزخ بنشانی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha