خدایا راست گویم فتنة از تست
ولی از ترس نتوانم چغیدن
لب و دندان ترکان خطا را
به این خوبی نبایست آفریدن
که از دست لب و دندان ایشان
به دندان دست و لب باید گزیدن
می فرمایند پلوهای قند و ماش و قدح های افشره و آش شماست که حضرات را رها کرده است. اسب عربی بی اندازه جو نمیخورد و اخته قزاقی اگر ده من یکجا جو بخورد بدمستی نمیکند، خلاف یابوهای دو دورغه که تا قدری جو زیاد دید و در قوروق بی مانع چرید، اول دندان و لگد بمهتری که تیمارش میکند میزند.
ای گلبن تازه خارجورت اول بر پای باغبان رفت. از تاریخی که شیخ الاسلام تبریز در فتنة مغول صلاح مسلمین را در استسلام دید تا امروز چه در عهد جهانشاهی و مظفری، چه سلاطین صفوی چه نادرشاهی و کریم خانی، چه در حکومت دنبلی و احمد خان؛ هرگز علمای تبریز این احترام و عزت و اعتبار و مطاعیت نداشتند، تا درین عهد از دولت ما و عنایت ماست که علم کبریا باوج سما افراشته اند.
سزای آن نیکی این بدی است. امروز که ما در برابر سپاه مخالف نشسته ایم و مایملک خود را بی محافظ خارجی باعتماد ایل تبریز گذاشته، در شهر پایتخت ما آشوب و فتنة بکنند و دکان و بازار را ببندند و سید حمزه و باغ میثه بروند و شهرت این حرکت را مرزوبج در ملک روس و صفی خان در آستان همایون و دیگران درملک روم بدهند. روی ایل تبریز سفید. اگر فتحلی خان عرضه داشت و کدخدایان آدم بودند با این که مثل میرزامهدی آدمی در پهلوی آنهاست فتاح غیرعلیم چه جرئت و قدرت داشت که مصدر این حرکات شود؟ فرمودند اگر حضرات از آش و پلو سیر نشوند بجا؛ اما شما را چه افتاده است که از زهد ریاثی و نهم ملائی سیر نمیشوید؟
کتاب جهاد نوشته شد، نبوت خاصه باثبات رسید، قیل و قال مدرسه حالا دیگر بس است. یک چند نیز خدمت معشوق و میکنید. اگر صد یک آنچه با اهل صلاح، حرف جهاد زدید، با اهل سلاح صرف جهاد شده بود، کافری نمیماند که مجاهدی لازم باشد.
باری؛ بعد از این سفره جمعه و پنج شنبه را وقف اعیان شهر و کدخدایان محلات و نجبای قابل و روسای عاقل بکنید. سفره زرق و حیل را برچینید، سکه قلب و دغل بشناسید.
نقل صوفی نه همه صافی بی غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
تا حال هر چه از این ورق خواندیم و بر این نسق راندیم سود و بهبودی ظاهر نگشت، بل که این ها که همه میشود از نتایج نمازهای روز جمعه و نیازهای شب جمعه ما و شماست.
من بعد بساط کهنه برچینید و طرح نو براندازید. با اهل آن شهر معاشرت کنید و مربوط شوید، دعوت و صحبت نمایید؛ از جوانان قابل و پیران کامل آنها چند نفری که بکار خدمت آیند انتخاب کنید و هزار یک آنچه صرف این طایفه شد مصروف آنها دارید و ریگ این جماعت را دور بیندازید. مثل سایر ممالک محوسه باشد، نه اذیت و اضرار، نه دخالت و اقتدار.
عالیجاه میرزا مهدی در حقیقت یکی از امنای دولت ومحارم حضرت ماست، دخلی به آن دار و دسته ندارد. آب و گل وجان ودل او در هوای ما و رضای ماست.
و لا یستوی البحران هذا عذب فرات سائغ شرابه و هذا ملح اجاج
اگرچه هم اسم آنهاست بحمدالله هم رسم نیست؛ بدانش از آنها ملاتر است و بخدمت از شما بالاتر. موانست شماها مجالست آنها را از پیش در کرده با امنا محارم ما مجالس است و با التفات و مکارم ما موانس.
گرچه از طبع اند هر دو، ببود شادی ز غم
ورچه از چو بند هر دو، ببود منبر ز دار
اگر صحبت ارباب کمال را طالب باشید مثل جناب حاجی فاضلی و حاجی عبدالرزاق بیک ادیب کاملی در آن شهر است پرکار و کم خوراک و موافق عقل و معاش و امساک العیاذ بالله کوده ملاکه لوده خداست و هر قدر هل امتلات بگوئید هل من مزید میگویند. مثل یابوهای پرخور کم دو؛ افت کاه و غارت جو. قربان افندهای رومی و پادری های فرهنگی بروند، نه آن علم و فضیلت را داشتند که جواب پادری بنویسند، نه این غیرت و حمیت را دارند که مثل افندهای روم در مسجد و راه گلدسته را بر امام و موذن ببندند. خلق را هم چنانکه بالفعل روی بروی ما راه اند بحفظ ملک و حراست دین خودشان بخوانند.
ماشاءالله وقتی که پنجه دلیری میگشایند تیغی که امروز بر روی سپاه عثمانی باید کشید به میرزا امین اصفهانی میکشند، شکار خانگی و شعار دیوانگی را اعتقاد دارند.
باری حالا که باین شدت دلاور و دلیر و صاحب گرز و شمشیرند قدم رنجه کنند و با یاغی پنجه کنند و رقم مبارک در این باب بافتخار شما صادر است و شما در هر باب مختار و قادر.
والسلام علی من اتبع الهدی