به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
ورود / ثبت نام
ورود به گنجینه فارسی
کاربر جدید هستید ؟
ثبت نام
سفارش های من
پرداختی های من
پیام های من
تغییر کلمه عبور
خروج
صفحه اصلی
ایران بزرگ
افغانستان
تاجیکستان
کشورهای دیگر
اسپانسر شوید
حمایت مالی
بازارچه گنجینه فارسی
منوی دسترسی
صفحه اصلی
پیام های من
ایران
افغانستان
تاجیکستان
کشورهای دیگر
پشتیبانی مالی از شاعر یا کتاب
حمایت مالی
بازارچه گنجینه فارسی
ورود به صفحه کاربری
تماس با ما
درباره ما
صفحه اصلی
کتابخانه دیجیتال
کتابخانه دیجیتال
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی :
مولانا بلخی
مولانا بلخی
فیه ما فیه
641
بِسْمِ اللهِّ الَّرحْمنِ الرَّحِیمْ - رَبِّ تِّمِمْ بِالْخَیْرِ
فصل اول - یکی میگفت که مولانا سخن نمی فرماید
فصل دوم - گفت که شب و روز دل و جانم بخدمتست
فصل سوم
فصل چهارم - گفت که این چه لطفست که مولانا تشریف فرمود
فصل پنجم - این سخن برای آنکس است که او بسخن محتاجست
فصل ششم - پسر اتابک آمد خداوندگار فرمود
فصل هفتم - سئوال کرد که از نماز فاضلتر چه باشد یک جواب آنک گفتیم
فصل هشتم - گفتیم آرزو شد او را که شما را ببیند
فصل نهم - پروانه گفت که مولانا بهاءالدین پیش از آنک خداوندگار روی نماید
فصل دهم - اینچ میگویند که اَلْقُلُوْبُ تَتَشَاهَدُ کفتیست
فصل یازدهم - مشتاقیم الا چون میدانیم که شما
فصل دوازدهم - قَالَ النَّبُّی عَلَیْهِ السَّلَامُ اَللَّیْلُ طَویْلٌ فَلَا تُقَصِّرْهُ
فصل سیزدهم - شیخ ابراهیم گفت که سیف الدین فرخّ چون
فصل چهاردهم - در آدمی عشقی ودردی و خارخاری و تقاضایی هست
فصل پانزدهم - فرمود که هرک محبوبست خوبست
فصل شانزدهم - نایب گفت که پیش از این کافران بت را میپرستیدند
فصل هفدهم - ابن مقری قرآن رادرست میخواند آری صورت قرآن را درست میخواند
فصل هیجدهم - میفرمود که تاج الدیّن قبایی را گفتند که این دانشمندان
فصل نوزدهم - فرمود که شب و روز جنگ میکنی و طالب تهذیب
فصل بیستم - شریف پای سوخته گوید
فصل بیست و یکم - الاصل ان یحفظ ابن چاوش حفظ الغیب
فصل بیست و دوم - فرمود که جانب توقات میباید
فصل بیست و سوم - هرکس این عمارت را بنیتّی میکند
فصل بیست وچهارم - شخصی درآمد فرمود که محبوبست
فصل بیست وپنجم - فرمود لطفهای شما وسعیهای شما و تربیتها که میکنید
فصل بیست و ششم - از فقیر آن به که سؤال نکنند زیرا که آنچنانست
فصل بیست و هفتم - اوراد طالبان و سالکان ان باشد که باجتهاد و بندگی مشغول شوند
فصل بیست و هشتم - قال الجراّح المسیحی شرب عندی طایفةٌ
فصل بیست و نهم - سری هست که بکلاه زریّن آراسته شود و سری هست
فصل سی ام - پیوسته شحنه طالب دزدان باشد که ایشان را بگیرد
فصل سی و یکم - صفت یقین شیخ کامل است ظنّهای نیکوی راست
فصل سی و دوم - وَقَالَوْا تَجَنبّنَا وَلاتَقْرَبَنّا
فصل سی و سوم - دیدمش بر صورت حیوان وحشی و علیه جلد الثعلب
فصل سی و چهارم - مرا عجب میآید که این حافظان چون پی نمیبرند
فصل سی و پنجم - صورت فرع عشق آمدکه بی عشق این صورت
فصل سی و ششم - فرمود از دعوی این کنیزک که کردند
فصل سی و هفتم - مصطفی صلی اللهّ علیه و سلم باصحاب نشسته بود
فصل سی و هشتم - حسام الدیّن ارزنجانی پیش از آنک بخدمت فقرا رسد
فصل سی و نهم - سؤال کرد جوهر خادم سلطان که بوقت زندگی
فصل چهلم - ما همچون کاسهایم بر سر آب رفتن کاسه
فصل چهل و یکم - این کسانی که تحصیلها کردند و در تحصیلند میپندارند
فصل چهل و دوم - سیف البخاری راح الى مصرکل احد یحبّ المرآة
فصل چهل و سوم - هر کسی چون عزم جایی و سفری میکند
فصل چهل و چهارم - نام آن جوان چیست سیف الدین فرمود که سیف
فصل چهل و پنجم - شیخ ابراهیم عزیز درویشیست چون اورا میبینیم
فصل چهل و ششم - اَللهُّ تعالى مُریدُ للخیر و الشرّ ولایرضی
فصل چهل و هفتم - الشکرُ صیدٌ وقید النعّم اِذا سمعت
فصل چهل و هشتم - شخصی امامت میکردو خواند اَلْاَعْرَابُ اَشَدُّ کُفْراً وَنِفَاقاً
فصل چهل و نهم - گفت ما جمله احوال آدمی را یک بیک دانستیم
فصل پنجاهم - همه چیز را تا نجویی نیابی، جز این دوست را تا نیابی نجویی
فصل پنجاه و یکم - سؤال کردند از تفسیر این بیت
فصل پنجاه دوم - پرسیدند معنی این بیت
فصل پنجاه و سوم - فرمود اولّ که شعر میگفتیم داعیۀ بود عظیم
فصل پنجاه و چهارم - گفت قاضی عزاّلدیّن سلام میرساند
فصل پنجاه و پنجم - فرمود که خاطرت خوش است و چونست
فصل پنجاه و ششم - اکمل الدیّن گفت مولانا را عاشقم
فصل پنجاه و هفتم - عارفی گفت رفتم در گلخنی تادلم بگشاید
فصل پنجاه و هشتم - گفت که آن منجمّ میگوید که غیرافلاک
فصل پنجاه و نهم - مَافُضِّلَ اَبُوْبَکْرٍ بِکَثْرَةِ صَلوةٍ وَصَوْمٍ وَصَدَقَةٍ وُقِرَّ بِمَافِی قَلْبِهِ
فصل شصتم - تَواتُر شنیدنِ گوش فعل رؤیت میکند
فصل شصت و یکم - بعضی گفتهاند محبّت موجب خدمتست و این چنین نیست
فصل شصت و دوم - دوستان را در دل رنجها باشد که آن بهیچ داروی خوش نشود
فصل شصت و سوم - هر علمی که آن بتحصیل و کسب در دنیا حاصل شود
فصل شصت وچهارم - اهل دوزخ در دوزخ خوشتر باشند که اندر دنیا
فصل شصت و پنجم - سراج الدیّن گفت که مسئلۀ گفتم اندرون من درد کرد فرمود
فصل شصت و ششم - خَلَقَ آدَمَ عَلی صُوْرَتِهِ آدمیان همه مظهر میطلبند
فصل شصت و هفتم - سُئِلَ عِیْسی عَلَیْهِ یَا رُوْحَ اللهِّ اَیُّ شَیْیءِ اَعْظَمُ
فصل شصت و هشتم - میان بنده و حق حجاب همین دوست و باقی حجب ازین دو ظاهر میشود
فصل شصت و نهم - فرمود این که میگویند در نفس آدمی شریّ هست
فصل هفتادم - دلدارم گفت کان فلان زنده بچیست
×
پیام سیستم
×
یادآوری کلمه عبور
آدرس ایمیل :
×
×
ورود به سایت
ایمیل :
رمز عبور :
مرا به خاطر بسپار
فراموشی رمز عبور
آمارگیر وبلاگ