طبیب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸: ما را دگر زیار؛ تمنا نمانده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما را دگر زیار؛ تمنا نمانده است چون طاقت تغافل بیجا نمانده است دوران نگر که ساغر عیشم دهد کنون کافتاده است شیشه وصهبا نمانده است در راه عشق بسکه بپای دلم شکست خاری دگر بدامن صحرا نمانده است گریم اگر بطرف چمن جای گریه است کان گل که بود بهر تماشا نمانده است دست از شکست شیشه ما گو بدار چرخ سنگی دگر بدامن صحرا نمانده است زان در به عیش بسته که غم بسکه در دلم پهلوی هم نشسته دگر جا نمانده است تا کی طبیب رنج کشد در علاج من چون دیگرم امید مداوا نمانده است طبیب اصفهانی