اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۶۸: از هر آتشکده ای سینه فگاری پیداست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از هر آتشکده ای سینه فگاری پیداست خاطر نازکی از هر سر خاری پیداست هر دلی بتکده نقش و نگاری دارد من و آن نقش که از چهره یاری پیداست صیدگاه دلم آیا ورق جلوه کیست که ز هر نقش قدم زخم شکاری پیداست چه توان کرد که در عالم بی بال و پری جوهر ذره ز هر مشت غباری پیداست اضطرابم دگر از باده تمکین سرشار شوخیش داده به خود باز قراری پیداست می توان نقش زد افسردگی از چهره خصم نگهش همچو غباری ز مزاری پیداست سیرها می کنم از آینه عشق و جنون هر طرف می نگرم باغ و بهاری پیداست کوهساری است جنون در نظر شوق اسیر که ز هر دامن او ابر بهاری پیداست اسیر شهرستانی