هاتف اصفهانی
غزل ها
غزل شماره ۵۲: پس از چندی کند یک لحظه با من یار دورانش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پس از چندی کند یک لحظه با من یار دورانش که داغ تازه ای بگذاردم بر دل ز هجرانش پس از عمری که می گردد به کامم یک نفس گردون نمی دانم که می سازد؟ همان ساعت پشیمانش چو از هم آشیان افتاد مرغی دور و تنها شد بود کنج قفس خوشتر ز پرواز گلستانش ز بی تابی همی جویم ز هر کس چارهٔ دردی که می دانم فرو می ماند افلاطون ز درمانش دلش سخت است و پیمان سست از آن بی مهر سنگین دل نبودم شکوه ای گر چون دلش می بود پیمانش به من گفتی که جور من نهان می دار از مردم تو هم نوعی جفا می کن که بتوان داشت پنهانش تن هاتف نزار از درد دوری دیدی و دردا ندانستی که هجرانت چها کرده است با جانش هاتف اصفهانی