کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۶۳۰: دل مسکین که می بینی ازینسان بی زر و زورش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل مسکین که می بینی ازینسان بی زر و زورش به کوی میکده کردند خوبان مفلس و عورش شراب لعل می نوش من از جام زمرد گون ا س ت که زاهد افعی وقت است و میسازم بدین کورش به قصد جام ما در دست دارد سنگها بارب رسد نماند محتسب وآنها بماند بر سر گورش از حال رفتگان ما مگر با ما دگر ساقی که سازد بادة تلخ تو آب دیده ده شورش سلیمان کر که در جوف هوا تعهدش کشیدندی کنون چون جو شد اندر خاک و هر سو می کشد مورش جهان با جمله لذآتش به زنبور عسل ماند که شیرینیش بسیار است و زان افزون شر و شورش کمال از ضعف تن چون شمع دارد زرقشان چهره میر کی شود وصل بتان با این زر و زورش کمال الدین خجندی