کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۵۸۱: دردا که رفت عمر وه نکردیم هیچ کار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دردا که رفت عمر وه نکردیم هیچ کار ساقی بیا که کار تو داری شراب آر از چشمه سار چاه جوانی به نشنه ای آبی بده که پیر شوی ای امیدوار تو شهریاره حسنی و شهر قدیم تست دلهای بیقرار که کردی درو قرار چشم رمد گرفته ما بر تو گرفتند از مردم ضعیف فتادن عجب مدار زآن دم که صحبت تو مرا اختیار شد کردند عقل و هوش ز من صحبت اختیار پیران کار دیده شناسند قدر حسن در روزگار حسن تو مائیم پیر کار پاکیزه روی چون گل و پاکیزه دامنی شایسته تو عاشق پاکیزه روزگار در دل نشان محبت خالش ببوی زلف تا خوشه ها بدست کنی دانهای بکار گر بتگرد روانی آب سخن کمال از چشمه سار خویش رود خضر شرمسار خاک خجند را که ز شیراز کم نهند آمده به روزگار نو آبی بروی کار کمال الدین خجندی