کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۴۹۴: گفتمش حال دل گمشده دانی چون شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفتمش حال دل گمشده دانی چون شد گفت با ما چو در افتاد همان دم خون شد پارسایان که نظر از همه می پوشیدند چشم تان تو دیدند و همه مفتون شد تا لب جام گرفت از لب لعلت رنگی ای با خرقة ازرق که بمی گلگون شد ما چو شمعیم که از سر زنش دشمن و دوست سوز ما کم نشد و آتش دل افزون شد تا نگویند به پیش تو مرا آبی نیست اشکم از دیده به بیرون شدنت بیرون شد مطرب از گفته او گر غزلی خواهد خواند گوش دارید که در سخنش موزون شد مینوشتی سخن از وصف تو دوشینه کمال هرچه آمد به زبان قلمش مقرون شد کمال الدین خجندی