کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۳۰۳: آن به ز بتان گوی لطافت به ذقن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن به ز بتان گوی لطافت به ذقن لبهاش دل پسته خندان به دهن برد برد آن روز که شطرنج جفا گستری آموخت در اول بازی رخ خوبش دل من برد می کرد حکایت در از آن لطف بناگوش هر جا صنمی گوش سوی در عدن برد در حسرت فلا تو ز بس گریه مرا آب بر داشت چو خاشاک موی سر و چمن برد دل بود به جان آمده در تن ز غریبی در زلف تو بارش کشش حب وطن برد پستاند رقیبم سر زلفت ز کف و رفت نوشد مثل کهنه که خر رفت و رسن برد آن دل که نبردند کمال او نر به صد سال آن دل که غمزه به یک چشم زدن برد کمال الدین خجندی