کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۲۵۹: مشنو که مرا به ز تو بار دگری هست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مشنو که مرا به ز تو بار دگری هست مسموع نباشد که ز جان دوست تری هست راز دهنت باز نمود آن لب شیرین که پنجاه سخنی نیست که آنجا شکری هست گفتی بزنم بر جگرت تیر جفائی از تیر نترسم که مرا هم جگری هست حال دلم از ناوک آن غمزه بپرسید او را همه وقتی چو از اینجا گذری هست چون زان نو شد سر طلب آن مکن از ما تا خلق ندانند که بامات سری هست منع نظر از زلف و رخت نیست به توجیه هرجا که بود دور تسلسل نظری هست تا چند کمال این همه اندوه تو زان زلف شب گرچه دراز است به او هم سحری هست کمال الدین خجندی