کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۲۵۱: مرا بر رخ از دیده خون آمد است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا بر رخ از دیده خون آمد است که اشک از چه بر من برون آمد است کجا ایستد از چکیدن سرشک که این شیشه ها سرنگون آمد است دل آمد بخود در چه آن زقن که زندان علاج جنون آمد است گرفتم حساب جمالش به ماه رخ او ز صدمه نزون آمد است کسی برد ازو بوی چون عود سوز که آنجا به سوز درون آمد است دهانش به ابرو به نقش من است چو میمی که در پیش نون آمد است از قند سخن ساخت حلوا کمال به بینید باران که چون آمد است کمال الدین خجندی