کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۲۳۸: اب تو نقل حیاتم به کام جان انداخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اب تو نقل حیاتم به کام جان انداخت به خنده نمکین شور در جهان انداخت گرفت روی زمین را به غمزهای آنگاه کمند زلف سوی ماه آسمان انداخت چو دل برفت در آن زلف، غمزه زد تیرش ز ساحریست به شب تیر پر نشان انداخت به پسته دهنت جز سخن نمی گنجد شکر به مغلطه خود را در آن میان انداخت و چرا ز خوان جمالت نصیب من نرسید خط تو کاین همه سبزی بروی خوان انداخت بوقت بوس برد خجلت از گرانی خوبش سری که سابه بر آن خاک آستان انداخت کمال بر قدمت سر چگونه اندازد ز دور هم نظری چون نمی توان انداخت کمال الدین خجندی