کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۲۲۹: گفتی از پیشم برو بگذر ز جان گفتی و رفتی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفتی از پیشم برو بگذر ز جان گفتی و رفتی قصه کوته تر بمیرهای ناتوان گفتی و رفت گوئیم هر دم سگ کو گویمت با خاک راه این چنین گر حیف باشد آنچنان گفتی و رفت دی شنیدم کز گدایان درت خواندی مرا این چه تعظیم است خاک آستان گفتی و رفت ای صبا وقتی که پیغامی بما آری ز دوست گر ندانی نام او نامهربان گفتی و رفت سوی ما تا چند اشارتهای پنهان با رقیب این پریشان را ز جمع ما بران گفتی و رفت ماجرای ما چو خواهی باز گفت ای آب چشم پس چرا میایستی چندین روان گفتی و رفت گر به جان گویند نتوان شد سوی جانان کمال سهل باشد این حکایت ترک جان گفتی و رفت کمال الدین خجندی