مجد همگر
غزل ها
شمارهٔ ۵۹: گر شبی بر لب شیرین تو فرمان بدهم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر شبی بر لب شیرین تو فرمان بدهم جان شیرین به سرت کز بن دندان بدهم گر شود آب حیات لب تو روزی من چه زیان باشد اگر هر به دمی جان بدهم گر دهان تر کنم از چشمه نوش تو شبی گوشمال خضر و چشمه حیوان بدهم گر سر زلف چو ثعبان تو دردست آرم طیره معجزه موسی عمران بدهم گر شب از تنگ دهان تو بدزدم شکری از لبت کام دل خسته حیران بدهم گر به شب دزدی وصل تو بگیرند مرا نیم جانی که مرا هست به تاوان بدهم گر مرا وصل تو منشور سعادت بدهد بر جهان از مدد وصل تو فرمان بدهم گفته بودی که به بوسی بخرم جانت را گر بر آن قولی تا دل به گروگان بدهم جان ندارد محلی پیش لب شیرینت خوشتر از جان چه توان بود که تا آن بدهم مجد همگر