مجد همگر
غزل ها
شمارهٔ ۱۸: نه چو رخت ماه سخنگو بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نه چو رخت ماه سخنگو بود نه چو قدت سرو سمن بو بود سرو بنا از بر چشمم مرو سرو همان به که بر جو بود دیده زبالای تو جوید بلا چو نشنیدم که بلا جو بود بهر تو داریم سرشکی چو می اشک ندیدیم که بر غو بود لابه نماید دل خود رای من تا رخ تو لاله خودرو بود بر دل من ضربت مژگان تو چون به مثل سوزن و ترغو بود شمع نحیف توام و هر شبم زاشک چو خون جامه ده تو بود کهنه کهن تر شود و عشق تو در دل من هر نفسی نو بود پیش تو گر سوزم و پروانه وار پیش توام بیش تکاپو بود آهوی سیمینی و زآهو بری خوی پلنگی ز تو آهو بود از تو که سر تا قدمت نیکوئیست زشتی کردار نه نیکو بود خوی بد از یار نداند برید یار به آنست که خوشخو بود رنگ نو آموخته ای تا کرا در خور نیرنگ تو نیرو بود بسکه تظلم کنم از جور تو پیش شه آنروز که یرغو بود بی سخنی داد ده و داد دم شاه سخندان و سخنگو بود سعد ملک ذات که گر بر زمین نفس فرشته طلبند او بود مجد همگر