جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۱۲۹۷: ای دل به درد عشقش دانم دوا نداری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای دل به درد عشقش دانم دوا نداری یک دم خیال رویش از خود جدا نداری ای دل به درد هجران تا کی صبور باشم ای نور هر دو دیده ترس از خدا نداری کارت جفاست بر من تا کی توان کشیدن مشکل که یک سر مو در دل وفا نداری این درد با که گویم مسکین دل جفاکش چون نزد او رسولی بیش از صبا نداری تا گویدش که جانم بر لب رسید از غم زین بیش جور بر من دانم روا نداری من جز وفا گناهی بر خود نمی شناسم لیکن تو بر ضعیفان غیر از جفا نداری سلطانی جهان شد بر تو مقرّر ای دل لیکن چه سود چون تو میل گدا نداری جهان ملک خاتون