جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۱۲۵۹: بیا که بی تو ندارد دل من اسبابی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیا که بی تو ندارد دل من اسبابی به هر جهت که نظر می کنم به هر بابی به چشم شوخ تو سوگند می خورم شبها نیامدست به چشمم ز عشق تو خوابی لب تو چشمه نوش است و من چنین تشنه به جان تشنه فروهل ز لعل خود آبی سر دو زلف تو تاب دل من مسکین مده به زلف پر آشوب خویشتن تابی که بیش از این نبرد دل ز مردم هوشیار چرا که بحر غمت [را] نبوده پایانی شب دو زلف تو تاریک و ره نمی دانم مگر برآیدم از روی دوست مهتابی مرا تو مردمک دیده ی جهان بینی که دیده سجده دو کس را دورن محرابی به درد دل ز طبیبم طلب کردم مرا ز لعل تو فرمود جام جّلابی جواب داد که در صبر کام می یابند به جان تو که مرا نیست بیش ازین تابی جهان ملک خاتون