جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۱۰۳۵: عمریست تا چو پرگار سرگشته در جهانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عمریست تا چو پرگار سرگشته در جهانم در حسرت جمالت هر سو به سر دوانم هر چند ناتوانم در درد روز هجران جان می دهم به عشقت چندانکه می توانم از هجر در ملالم وز درد چند نالم بفکن نظر به حالم چون زار و ناتوانم بازآی و بر دل من رحمی بکن نگارا کاندر فراق رویت بر لب رسید جانم روح و روان ما بود بنگر به باغ کامروز بر جویبار دیده سرویست بس روانم گفتم که سرو بالاش آرم به بر زمانی باری به بر نیارم من بخت خویش دانم فریاد ای عزیزان کز درد داغ هجران شد فاش از آب دیده سرّی که بد نهانم چو دیده ای و چون دل چون جان و روح در دل چون ذکر تو نباشد پیوسته بر زبانم جهان ملک خاتون