جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۱۰۳۳: بی رخ چون خورت ای جان به لب آمد جانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بی رخ چون خورت ای جان به لب آمد جانم می دهم جان به غم عشق تو تا بتوانم همچو بلبل شب و روز و گه بی گه به جهان من به پای رخ گل از دل و جان می خوانم درد خود را بنمودم به طبیب از سر درد کرد از گل شکر لعل لبت درمانم درد ما را نکنی هیچ دوا از لب لعل ای عزیز دل من طالع خود می دانم زندگانی به فراق رخ خوبت کردن یک نفس جان جهان من به جهان نتوانم چون قلم دود به سر می رودم از غم تو همچو پرگار به هجران تو سرگردانم غم حال من سرگشته بجو کآخر کار ترسم ای جان که به درمان جهان درمانم جهان ملک خاتون