جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۹۹۱: بگفتی هم شبی جانا نظر بر حالت اندازم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بگفتی هم شبی جانا نظر بر حالت اندازم ز روی مردمی یک دم به حال دوست پردازم بیا دست دلم گیر و شبی از وصل ای دلبر میان جان من بنشین که سر در پات اندازم هوای کوی وصل او بلند افتاده است ای دل اگرچه زین هوس دایم گرفته همچو شهبازم بدین امّید عمرم شد به باد و یاد می نارد که ما را بود مسکینی زهی دلدار طنّازم به رنگ و روی چون گلنار خواب چشم ما بردی ز زلف خویشتن نعلی در آتش کرده ای بازم به دام زلف تو جانم مقید گشت تا دانی سرافکندست زلف تو ولی من زان سرافرازم چو دف تا کی مرا در دست هر ناجنس بگذاری چو چنگم گر زنی باری زمانی نیز بنوازم چو عودم بر سر آتش ز عشق رویت ای دلبر اگرچه همچو نی فاش است از آوازه ات رازم اگر جان خواهی ای دلبر و گر سر خواهی ای سرور نتابم سر، جهان و جان به فرمان تو در بازم جهان ملک خاتون