جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۹۸۱: چشم بینایی بده تا روی جانان بنگرم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چشم بینایی بده تا روی جانان بنگرم پایمردی ده مرا تا راه عشقش بسپرم من چو گشتم در جهان سرگشته اندر کوی تو یک نظر در حال من کن آخر از روی کرم ای صبا سوی من آور یک نسیم از کوی دوست کز سر کویش نسیمی را به صد جان می خرم دست گیرم زین غم و اندوه و تنهایی چو من شب همه شب در غمت بر آستان باشد سرم جان فدای خاک پایت می کنم از روی شوق دولت وصلت اگر روزی درآید از درم در بیابان امیدش روی دل دارم ولی چون منی را از چه رو این راه باشد در حرم گر نباشد در حرم بارم مرا باری مدام بر در امیدواری همچو حلقه بر درم چون مرا از دولت وصلت جدا دارد رقیب لاجرم از هجر او صد جامه بر تن بر درم در جهان حالی به ناکامی به مانند شتر خار زجری می خورم تا بار شوقی می برم جهان ملک خاتون