جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۹۵۱: از آن زمان که من آن روی چون قمر دیدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از آن زمان که من آن روی چون قمر دیدم دل ضعیف خود از عشق بی خبر دیدم حلاوتی که در آن چهره نگارین است قسم به جان تو در ماه و خور اگر دیدم ز خون دل رقمی از سرشک چون سیماب ز درد عشق تو جانا به روی زر دیدم قرار نیست مرا چون دو زلف از رخ تو به جان دوست از آن دم که یک نظر دیدم کسی ندید مگر مرگ خویشتن به دو چشم بیا که روز فراقت به چشم و سر دیدم به کوه و دشت همی گشتم از فراق رخت ز اشک دیده ی ما آب تا کمر دیدم دگر ز کوی تو ما را سفر نخواهد بود از آن بلا که ز بالات در سفر دیدم جهان و هرچه در او هست سر به سر دانی نبود همّتم ای دوست مختصر دیدم از این سبب که نظر کردم از سر تحقیق جهان و کار جهان جمله در گذر دیدم جهان ملک خاتون