جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۸۸۹: دردم ز حد گذشت و ندارم دوای دل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دردم ز حد گذشت و ندارم دوای دل از وصل ساز چاره دوایی برای دل شد خان و مان این دل بیچاره ام سیاه تا گشت شست زلف تو جانا سرای دل آنچه من از برای دل خسته می کشم آخر بگو که با که بگویم جفای دل دل رفت و گشت مونس دلدار و من کنون بی یار و بی دلم بشنو ماجرای دل گر آن دل رمیده دگر باز یابمش دانم که چون دهم به غم او سزای دل دل خون ز راه دیده ما ریخت در غمت آخر چه کرد دیده ی مسکین به جای دل دل در جواب گفت که خون گو بریز چشم کز دیده خاست زحمت و رنج و بلای دل دل را گناه نیست همه دیده می کند کاو می شود همیشه به غم رهنمای دل بیگانه گشته ام ز جهان و جهانیان تا گشت عشق روی توأم آشنای دل جهان ملک خاتون