جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۸۱۷: منّتی نیست ز خلقم به جهان جز کرمش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
منّتی نیست ز خلقم به جهان جز کرمش گر به دیده بتوان رفت دمی خاک درش گر به جانی بفروشد ز درش مشتی خاک توتیای بصرش کن تو و از جان بخرش غیر لطفش نبود هیچکسم در دو جهان همچو سروی مگر افتد به سر ما گذرش ما چو خاک ره او خوار و مقیم در یار بو که از عین عنایت به من افتد نظرش خبرش نیست ز حال من بیچاره ی زار لیکن از باد صبا پرسم هر دم خبرش آهم از چرخ فلک برشد و اینست عجب که در آن دل نتوان یافت به مویی اثرش ز آب چشمی که ز هجران رخش می بارم هر شبی تا کمرم باشد و مو تا کمرش گر از آن ناوک دلدوز زند تیر جفا دیده و دل بنهادیم به جای سپرش ور مشرّف کند او کلبه احزان مرا جان فشانیم به پایش ..... در ره گذرش جهان ملک خاتون