جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۷۶۴: منم چون گوی سرگردان به گرد کوی آن دلبر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
منم چون گوی سرگردان به گرد کوی آن دلبر ز تاب زلف چوگان وش که ما را می زند بر سر به عید دولت وصلش دل و جان می کنم قربان فدای روی زیبایش نباید کرد ازین کمتر به ظلمات شب زلفش شدم گمره نمی دانم که نور روز رخسارش کجا گردد مرا رهبر به عنبر کرده ام تشبیه زلف او خرد گفتا کجا نسبت توان کردن سر آن زلف با عنبر به جای من بسی باشد تو را دلبر ولی دانم من مسکین ندارم در جهان جز تو کس دیگر به حال زار من بخشای و بر چشمان خون بارم که خون می ریزد از هجران تو بر روی همچون زر زر و گوهر نمی دارم دریغ اندر فراق تو جوانی را فدا کردم مرا از درد دل واخر به وصلت شاد گردانم زکات حسن و خوبی را چه باشد گر چو سرو ناز آیی یک شبی در بر به یاد حلقه ی زلف و دهان تنگ شیرینت چو حلقه هر زمان از غم سر خود می زنم بر در شبی بر ما گذشت و هم نظر بر حال زارم کرد دعای دولتش گفتم که از جان و جهان بر خور جهان ملک خاتون