جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۴۲۳: بازم غم فراق تو دردی به جان نهاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بازم غم فراق تو دردی به جان نهاد تا کی توان غمی به دل ناتوان نهاد هر چند سرو قدّ تو از ما کناره جست دل باوفا و عهد تو جان در میان نهاد گنجور عشق روی تو جانست و در دلم گنجست مهر روی تو در وی نهان نهاد سرو روان ما به تو مایل دلم ز جان زیرا جهان و جان به سر تو روان نهاد خون دلم به غمزه ی فتّان دگر بریخت چشمش ببین چه قاعده ای در جهان نهاد قربان شدن به کیش من خسته به بود چون تیر غمزه چشم تو اندر کمان نهاد قولت نه معنیی که توان بست دل بر او عهدت نه صورتی که بر او دل توان نهاد شد بحر خون دو چشمم و این مردمک در او همچون حباب خانه بر آب روان نهاد بگرفت دامن شب وصل تو دست دل تا لطف جان فزای تو پا در میان نهاد دل در هوای وصل تو روح و روان ز شوق کرد او فدای راهت و منّت به جان نهاد جهان ملک خاتون