جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۴۱۰: مرا به صبحدمی در چمن گذار افتاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا به صبحدمی در چمن گذار افتاد ز بوی گل به مشامم خیال یار افتاد گذشت یک دو سه بیتی به خاطرم به هوس چو از هوا نظرم سوی آن نگار افتاد نگاه کردم و دیدم گرفته آشوبی چنانکه چرخ ازان ناله بیقرار افتاد سؤال کردم و گفتم چه غلغلست به باغ هزار ناله و فریاد در هزار افتاد جواب داد که سروی درآمد از در باغ ز رشک قامت او لرزه بر چنار افتاد گل از خجالت رویش میان صحن چمن بریخت دردم و در دست و پای خار افتاد بنفشه چون سر زلفش بدید در خم شد ز رشک و در قدم او به ره گذار افتاد شکوفه و گل سوری و سوسن آزاد به اسم بندگیت جمله در شمار افتاد هوای زلف و رخت کرد بلبل دل من گلی نچیده ز غم در دهان خار افتاد اگرچه نیست تو را صبر در فراق رخش تحمّلی بکن ای دل که باز کار افتاد فراق روی تو کردست حال زار مرا میان ما و غمت باز کارزار افتاد بسی فراق بیفتد میان دلداران میان ما و تو ای دوست چند بار افتاد ولی نبود چنین هیچ بار بر دل من بیا که بی تو جهانی ز اعتبار افتاد چو بخت یار نبودم جدا شدی ز برم تو را فراق من ای جان به اختیار افتاد اگرچه سکّه رویت به قلب دل زده اند به دار ضرب وصال تو کم عیار افتاد جهان ملک خاتون