جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۳۷۱: منم که نقش توأم هرگز از خیال نرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
منم که نقش توأم هرگز از خیال نرفت دو چشم بختم از آن چهره و جمال نرفت ز جان ملول شدم در فراق یار و هنوز نگار مهوش من از سر ملال نرفت به جان رسید مرا دل ز دست هجرانش به کوی دوست مرا جاده ی وصال نرفت میان مجمع رندان و عاشقان رخش بجز حکایت آن خط و زلف و خال نرفت به پیش لعل تو کانست مایه ای ز حیات حدیث باده و سرچشمه ی زلال نرفت هر آنکه موی میانت بدید و قدّ چو سرو نبود آنکه شب و روز در خیال نرفت جهان ملک خاتون