جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۳۶۹: بیا که مملکت دیده ام خیال گرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیا که مملکت دیده ام خیال گرفت ز صحبت شب هجران مرا ملال گرفت از آن دو چشم جهان خیره گشت از رویت که آفتاب جهان نور از آن جمال گرفت نگار شوخ من اندر فراق می کوشد از آن جهت شب وصلش چنین زوال رفت مه دو هفته چو طاق دو ابروان تو دید ز غم بکاست چنین شیوه ی هلال گرفت وصال چون متصوّر نمی شود چه کنم دلم برفت و از آن دامن خیال گرفت نظر بدان رخ چون ماه کرد مردم چشم دو دیده در سر من زان سبب کمال گرفت حسود جاه تو چون پرده ی مخالف زد ز چرخ بین تو که چون عود گوشمال گرفت گرفت ماه وصالش به طالع مریخ نشد گشوده همانا که در و بال گرفت سرشک خون ز دو دیده به دامنم بدوید ز هجر و دست امیدم به روی حال گرفت سپیده دم چو بدیدم جمال جان آرات صبوح طلعت رویت جهان به فال گرفت پریده بود مرا مرغ دل ز سینه و باز به دام و دانه ی آن هر دو زلف و خال گرفت جهان ملک خاتون