جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۳۵۰: صبحدم ذوقی ندارد بی تو در بستان گذشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صبحدم ذوقی ندارد بی تو در بستان گذشت درد دل دارم ز تو نتوانم از درمان گذشت هیچ مشکلتر ز هجر جان گداز یار نیست چون بگویم شدّت هجران من آسان گذشت راستی سرویست قدّش در سرابستان جان چون رسیدی پیش او از راستی نتوان گذشت گر دهی فرمان که بگذر از سر جان و جهان من نیارم دلبرا از حکم و از فرمان گذشت خلق گویندم سر و سامان به باد عشق داد عاشقان آسان توانند از سر و سامان گذشت سر چه ارزد در غمش سامان چه باشد در جهان عاشق آن باشد که بتواند روان از جان گذشت عقل می گوید به من بگذر ز کار و بار عشق بگذرم از جان ولی نتوانم از جانان گذشت من بعیدم از رخ چون عید فرّخ فال او لاشه ی شخص ضعیفم بین که از فرمان گذشت گفت راز عشق ننهفتی ز یاران گفتمش قصّه ی درد دل بیچاره ی ما زان گذشت جهان ملک خاتون