جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۲۴۰: دلم چون چشم سرمستش کنون در عین خمّاریست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلم چون چشم سرمستش کنون در عین خمّاریست نشسته در غم رویش جهان در کوی غمخواریست به وصلم وعده ای دادی که از صبرت ندارم کام اگر صبری کنم جانا ز تو از روی ناچاریست ز جانت بنده ام جانا گرانجانی نمی ارزم در آن حضرت چو می دانم که نوعی از سبکباریست به خوابت هم نمی بینم که یابد خاطرم تسکین که هر شب تا سحر چشمم ز غم در عین بیماریست دلم دزدید چشم تو به زنّار دو زلفت بست پریشان می کند ما را چو در بند سیه کاریست به وصلت کی رسم جانا ولیکن این قدر دانم که در هجرانت خون دل ز دیده بر رخم جاریست جهان ملک خاتون