جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۱۴۸: بشد عمری که دارم بر خدا دست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بشد عمری که دارم بر خدا دست که گیرد یک شبم وصل شما دست ز دستم بر نمی خیزد جز این هیچ که بردارم ز هجرت بر دعا دست ز بخت خود نمی دانم که یک شب دهد وصل نگارم گوییا دست ز پای افتادم از هجران چه بودی گرم دادی ز وصلت مومیا دست طبیب من تویی دردم فزون شد مدار آخر به دردم از دوا دست به دیده خاک راهت را برفتم ندادم بهتر از این توتیا دست جفا تا کی کنی بر زیردستان بدار ای نور دیده از جفا دست وفاداری کنی زنهار مگذار زمانی از گریبان وفا دست رقیب از من چه می خواهی خدا را بدار از دامن این بی نوا دست قناعت گر کنی نفس ستمگر نباشد پادشا را بر گدا دست به پای شوق پیمودم جهان را بگیر از روی دلداری مرا دست جهان ملک خاتون