جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۹۳: تا قامت او به باغ برخاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا قامت او به باغ برخاست سرتاسر شهر شهور و غوغاست گفتم که قدش به سرو ماند گفتا که نباشد این چنین راست گفتم که نظر به قامتش کن گفتا که چمن دگر بیاراست گفتم که بلاست بر دل خلق گفتا تو ببین که آن چه بالاست کز رشک قد تو سرو بستان دستش همه بر دعا به بالاست گفتم ز چه میل ما نداری سروش چو مدام میل بر ماست سرو از نظر جهان بیفتاد تا سرو قدش به پای برخاست گفتم که رخش بهست یا ماه گفتا که ازوست در کم و کاست گفتم که ز عنبرست زلفش گفتا که، کرا مجال و یاراست گفتم که کمان ابروانش تیر مژه زان کمان شود راست گفتم که دلش نسوخت بر ما گفتا که دلش چو سنگ خاراست فریاد و فغان ما ز حد رفت بر ما نظر ار کنی خداراست جهان ملک خاتون