جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۳۹: دردمندم از لب لعلت بده درمان ما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دردمندم از لب لعلت بده درمان ما کز رخ چون خورفکندی آتشی در جان ما در دلم دردیست درمانش نمی دانم ز وصل خود نمی آید به سر این درد بی درمان ما خلق گویندم تو را بودی سر و سامان چه شد سر ز سودا پر شد و از دست رفت سامان ما آخر از روی کرم بازآ که در هجران تو ز آب چشم خون فشانم تر شده دامان ما مدّتی تا در جهان سرگشته می گردم به غم خود نمی گویی که چون شد زار سرگردان ما سالها تا همچو سرو از عشق رویت سر کشید این دل سرگشته ی مهجور نافرمان ما عید رویش را فدا کردم جهان و جان چه گفت خود چه ارزد لاشه ای تا می کنی قربان ما کس چو من در عاشقی جان و جهانی در نباخت عشق روی دوست آمد آیتی در شان ما من گدای کوی او گشتم که تا بر من نظر افکند، دارد فراغت از جهان سلطان ما جهان ملک خاتون