سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۳۸۷: هزارت دیده میبینم که میبینند هر سویی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هزارت دیده می بینم که می بینند هر سویی دریغ آید مرا باری به هر چشمی چنان رویی چو کار افتاد با بختم نهفتی روی و موی از من به بخت من ز مستوری فرو نگذاشتی مویی نمی ارزد بدان خونم که ساعد را بیازاری تو بنشین و اشارت کن به چشمی یا به ابرویی من آن باشم که بر تابم عنان از دست تو حاشا! همه خلق جهان سویی اگر باشند و من سویی خطا می دانم و آهو به آهو نسبت چشمت که چشم شیر گیر تو ندارد هیچ آهویی سگان کوی تو دایم به جستجوی خون من همی پویند و می بویند خاک هر سر کویی ازان می در قدح خندد که می را هست از ورنگی ازان گل بی وفا باشد که در گل هست ازو بویی ز سر می خواهم از بهر تو گویی بر تراشیدن ولی چوگان تو سر در نمی آرد به هر گویی دعا گوی تو بسیارند و سلمان از همه کمتر ولی چون این دعا گویت بود کمتر دعاگویی سلمان ساوجی